جدیدترین ها
به احساساتم کاری نداشته باش
عاشقِ طبیعتی؟ به پیکنیک کردنهای پشت سر هم علاقهمندی؟ تا به حال پلور رفتهای؟ همان جاست که میتوانی هر طور که دوست داشتهباشی، بنشینی با
معاشرت با آنفلوانزا
سرم را روی متکا میگذارم. بوی گلاب پیچیده توی سرم. گلاب برایم حکمِ آبرسان را دارد. یک طوری شده. یک طورِ غیرمعمول. حضورشان را درک
دل نوشتهای از سرِ مهر
نیم ساعت است نشستهام خیره به صفحهی لبتاپ،منتظرم حروف به هم متصل وکلمات را تشکیل دهند و کلمات در کنار هم جملات را بسازند. جملاتِ
بوی خوشِ مربا
اجاق گازِ تمیز، مثلِ میز کارِ مرتب، مثل خانهی جمع و جور میماند. کارها را یک جور بهتری پیش میبرد. صبح بعد از کمی نوشتن،
پر از خاطره
صبحِ نه چندان زود شال و لباس کردم سمت سونوگرافی دکتر کیانی. دختر خوشاخلاقی که به من وقت ویزیت داد، گفت باید برای معطلیِ
اینطوری روزم میگذرد
تصمیم گرفتم بنویسم. در باره امروز. آیدا کنارم نشسته و کلی جملات قشنگ و پر از طنز میگوید. از ته دل و با تمام وجود
صدای خوشبو
چه صدای خوشبویی در جریان است. بافتنی میبافتم و به صفحۀ گوشی خیره ماندهام. از شما چه پنهان مدتیست در حال آموزش زیانم از یک
آخرین دیدگاهها