جدیدترین ها

قصۀ نظم ومایکل جردن و مامانش دِلوریس
مایکل جردن عاشق بسکتبال بود و قد و بالایی داشت که در آن سالها کاملا مناسبِ بسکتبال بود. راستش این قد و قامت این سالها

سال تحویل به سبک هالووین
پرده های خانه از دو سال پیش عوض شده بودند. چسبیده به پنجره، کرکره های ظریف و رویش تور سفید خوش نقش و نگار

اعترافات شگقت انگیز من (قسمت دوم)
داستان امروز که یک روز پاییزی و عالی است را برایتان بگویم یا اعترافاتم را. یعنی انسان اینطوری می تواند در فاصله نوشتن یک عنوان

سه بار بگو غلط کردم
کاشکی رو کاشتند هوا درو کردند. جمله فوق را خودم به خودم گفتم. وقتی با دیدن مادر همسرم که دچار فراموشی شده و با ما

الیور وندل هلمز را می شناسی؟
به چه می اندیشید؟ به این که در وادیِ آموختن که قدم بگذاری و درهای مختلف را به روی خودت باز کنی هر روز با

تا حالا اینو شنیده بودی؟
دوست کپی رایتر من سلام امروز در حوزه کپی رایتینگ بسیار رشتم و بافتم. آخرینش هم تکلیفی بود راجع به نوشتن یک تبلیغ در خصوصِ

تعریفی از خوشبختی
همه ما به عنوان شخصی انسانی تعریفی از خوشبختی در نظر داریم و در این باره به تفکر مشغولیم برخیمان خوشبختی را در نهایت در
آخرین دیدگاهها