اگر استاد نویسندگی داشته باشید و او دمادم از اهمیت عنوان نویسی برایتان نطق کرده و طریقۀ نوشتنِ هزاران عنوانِ رنگ و وارنگ را به شما عرضه کرده باشد و خودتان هم دو کتاب در بابِ نوشتن عنوان تهیه کرده و همچنین مطلبی را دربارۀ اهمیت بسیارِ تیتر نویسی ارائه کرده باشید، اما تیتر و عنوانتان را «بدون شرح»انتخاب کنید یعنی اینکه:
حوصله ندارید.
یعنی تحت فشاری هزاران اتمسفری هستید و وضعیتِ روحیتان قرمز جیگری است.
یعنی باید یک فکر درست و حسابی به حال خودتان و جزئیات مهم و درجه یک زندگیتان کرده و موقع نوشتن هی یادِ حرف های شهریار خانِ مندنی پور که میگوید اولین کلماتی که به ذهنتان میرسند را بیخیال شوید و بدانید آنها بهترین کلمات نیستند به خدا بهترین کلمات نیستند نیفتید و از نوشتن وا نمانید.
من همین حالا هم که دارم خودم را راضی به نوشتن این جمله ها میکنم از شدت خودسانسوری میخواهم سرم را به دیوار بکوبم،که نکند هزار ایراد تکنیکی و تاکتیکی داشته باشم و این نوشته به هیچ نیرزد.
در همین احوالات باز هم به یاد گوشۀ دیگری از آموزه های همان استاد نویسندگی می افتم که میگفت بنویسید، فقط بنویسید، در ابتدا قرار نیست کسی نوشتههای شما را بخواند.
اصلن این روزها برای خیلی چیزها این حسِ سر به دیوارکوبی در من عود میکند و شدت میگیرد.
آخ؛ ایکاش میشد با یک آهِ از ته دل، حال و روزم را بهبود بخشم، نه تنها حال و روز خودم را که حال و روز تمام روحهای زجرکشیدهای که در تن رنجور و زخم خوردهشان میخروشند یا میآرامند.
کاش میتوانستم دارویی بسازم که مرحم باشد. مرحمی که کارگشاییِ آن حتمی و بی برو برگرد باشد.
اما نمیتوانم، من نمیتوانم زیرا این کارها تنها در فیلمهای ابتیاع شده در کمپانیهای درست و حسابی و برای من، شاید در خواب شدنی باشد.
باید واقع بینیام را که سرما خورده بخور بدهم. بخورِ شفافیت، و یک قرص مکیدنیِ اکالیپتوس هم در دهانش بگذارم و بعدش با یک واقع بینی شفاف و سالم، بیشتر و بهتر به دردِ خودم و اطرافیانم بخورم.
در حالی که این غرغرهای بی حد و اندازه در سرم میپرند بالا و پائین به یاد کتابی از مارک منسون میافتم.
مارک منسون در کتابِ جلیلۀ هنرِ ظریفِ به هیچ نشمردن وقتی میخواهد با تمام وجود به ما بیاموزد زندگی سراسر آرامش و شادمانی نیست میگوید:
وقتی باور داریم اوضاع هرگز نباید ناخوشایند باشد وگرنه عیبی در کار است نا خود آگاه بنا میکنیم به سرزنش خودمان کم کم خیال میکنیم ذاتن عیب و ایرادی داریم.
او ادامه می دهد:
به هیچ گرفتن روشی است ساده برای این که توقعاتمان را در مورد زندگی از نو جهت بدهیم و انتخاب کنیم چی مهم است و چی نیست.
پس سرم را به دیوار نمیکوبم فکر میکنم تا راهی را بیابم برای حل مشکلات حقیقی و به هیچ شمردن باقی مسائل.
و اینکه از دست من چه بر میآید.
آخرین دیدگاهها