همه ما در خصوص کسب و کار و آشنایی با این مقوله، خاطره و داستانی برای بیان داریم.
برای مثال من اولین بار در اولین روز مدرسه با کلمۀ شغل آشنا شدم.
البته که قبل از آن هم، این کلمه را شنیده بودم، منتها به قول پسرعمهزا اهمیت نداده بودم.
آن روز معلم نازنینم بعد از اینکه نام و نام خانوادگی مارا پرسید گفت:
حالا به ترتیب بگین شغل پدرتون چیه.
بچه ها شروع کردند:
معلم خانوم
پلیس
دکتر
تا نوبت به من رسید و من هم با صدای بلند گفتم:
نجار
از شما چه پنهان همان یک لحظه به شغل پدرم توجه کردم و بس.
البته آن روز به خانه که برگشتم با دیدن مغازۀ نجاری پدرم حس متفاوتی در من تنیده شد، که دروغ نگویم آن احساس فقط هفت هشت ساعت با من بود.
الان متوجه شدید مغازۀ پدر در کنار خانه مسکونی ما قرار داشت، به رسم سالهای دور.
فردای آن روز، دیگر هیچ حس خاصی نداشتم به شغل پدر.
اینک من در آموختنِ داستان سرایی در کسب و کار میکوشم و سعیام بر این است، آگاهیِ بیشتری از شغلهای مختلف داشته باشم.
داستان سرایی در کسب و کار موضوع جذابی است، که هر لحظه با من همراه است.
برای اینکه بتوانیم در مورد هر شغلی مثلا همین نجاری داستان سرایی کنیم به جزئیات بسیاری توجه لازم است.
داستانسرایی ما برای مشاغلِ مختلف، به منظور یاریرسانی به صاحب آن حرفه در راه پیشبرد اهدافش صورت میپذیرد.
کتاب های بسیاری در جهان، در این خصوص به رشتۀ تحریر در آمده و نویسندگان در این روزگار بسیار بیش از سالهای گذشته، یعنی آن سالها که خاطرات من شکل گرفته است، به قلمفرسایی در این باره مشغولند.
نکتۀ مهم شمارۀ یک)
هر شغل چگونه کمک می کند که پول بیشتری عاید صاحبش شود؟
به واژۀ بیشتر متوجهاید ؟
پزشکان و مهندسان و کارمندان و صاحبان مشاغل آزاد زیادی را دیدهایم که درآمد چندانی از نتیجۀ کوشش خودشان نبردهاند.
در کنار این دسته، بسیاری از افراد هستند که به همان حرفه مشغولند، اما دائم در حال استخدام پاروکش جدید برای پاروی پولهاشانند.
خوش به حالشان.
شما هم موافقید بین مشغولان به یک شغلِ واحد، تفاوت زیادی در میزان کسب درآمد وجود دارد؟
داستان کسب و کارهای پر رونق را که میخوانم و میبینم در رونق ایجادشده، داستان سرایی نقشی والا دارد.
داستان امروز ما، قصۀ پسری است که در عین عشقی که به شغل خانوادگیشان داشته بنا به توصیۀ بزرگترها به تحصیلات خود در دانشگاه میپردازد.
اصلا بگذارید از ابتدا برایتان تعریف کنم.
سعید در یک خانوادۀ پرجمعیت به دنیا آمد او پسر باهوش و بسیار کوشا بود او نصیحتِ بزرگان فامیل را همیشه همچون گوشواری به گوش جان داشت.
پدر سعید، یک نجار حرفهای بود و در مغازۀ او جوانان بسیاری به تحصیلِ مهارت نجاری مشغول بودند.او در مغازهاش درهای چوبی، دکور و کتابخانه و جاکفشی و کرسی و میزهای کوچک میساخت.
سعید و برادرهایش همه در سنین نوجوانی تابستانها را در مغازۀ پدر گذرانده و کمی تا قسمتی به فوت و فن این حرفه آگاه بودند.
حال و روز هر کدام هم بعد از سپری شدن دوران دبیرستان عبارت بود از قبولی در دانشگاه و اتمام درس و شروع کاری در حوزه تخصصی که از دانشگاه اخذ شده بود.
سرنوشتِ سعید به عنوان آخرین پسر این بود که در یک دانشگاه دولتیِ پررتبه، در رشتۀ مهندسی عمران قبول شد.
واضح است که خوشحالی خانواده از باب این رتبه و رشته، شایان توجه باشد.
این خوشحالی البته که با ادامه چهارسال تحصیل پسر در دانشگاه و گرفتن مدرک مهندسی به اوج خودش رسید اما از اشتغال خبری نبود.
این سرانجام، عاقبتِ افراد زیادی است.
سرانجامی که تغییر می طلبید.
داستان من در باره کسب و کار درودگری است.
شغل پدر سعید.
این شغلِ پر از ایدهپردازی و هنر، میتواند در دستیابی به پول و ثروتِ فراوان بسیار مؤثر باشد.
این پیشه در رشته های گوناگونی گسترش دارد.
باید عاشق چوب و آب و رنگش باشی تا بیشترین استفاده را در جوانب متنوع زندگی از آن ببری.
می شود با چوب کف پوشهایی برای کفِ اتاقها تهیه کنی و از حسِ گرمی که چوب به زندگی میدهد لذت ببری. این طوری از اجبار برای پوشاندن تمام زمین خانه با فرش هم خبری نیست.
مشکل والدینی که فرزندان کوچک در خانه دارند، با اسباب بازیهایی که از چوب تراشیده میشود از بابت دلواپسیشان، از لمس مکرر اسباب بازی و اینکه ممکن است کودک آن را در دهانش ببرد نیز تا حدی مرتفع است.
در خانههای نه چندان وسیعی که امروزه خانوادهها را در بر گرفته است، عبور و مرور افراد خانواده به درستی باید مورد توجه باشد.
با وسایلی که از چوب طراحی و ساخته میشود و بسیار کمجاگیر است، مشکل به این صورت حل میشود که تعامل با وسایل زندگی آسانتر و لذت بخشتر خواهد بود.
مطمئنا آرزوی مادرهای قدیمی و مادر بزرگهای الان، همین آشپزخانههایی با کابینتهای طرح نو است.
با طراحی کابینتهای چوبی زیبا، برای همه چیز در فضای محدود جایی تعبیه میشود و کاربرد چوب به جای فلز، امنیت و امکانِ استفادۀ آسان را در کنارِ ظرافت به ارمغان آوردهاست .
تمام این مزایا در کنارِ ادب و احترامِ به مشتری و خوشقولی در شغل نجاری،باعث ایجاد رونق برای نجار است.
در بارۀ خوش قولی، حتی متل ها و داستانک هایی هم وجود دارد،داستانِ مردی که برای تولد فرزندش به استاد نجار گهوارهای سفارش میدهد و بالاخره نجار گرانمایه آن گهواره را برای تولد نوۀ آن مرد می سازد و تحویل میدهد.
و اما داستانِ سعید، اینطوری تمام می شود که بر خلاف برادرهایش به مهندسی نمی پردازد و به شغل نجاری برمیگردد.
او سوله ای در خارج شهر تهیه و با ابزارآلات نجاری مجهز کرد و در این سال ها به ساخت وسایل کودک و نوزاد مشغول است.
همان وسایلی که بیشتر به فروشگاه های سیسمونی برای ارائه به مشتری عرضه میشود.
داستان یک کسب و کار میتواند پر از هیجان باشد برای هر کسی که آن را آغاز کرده و ادامه داده و حتی آن کار را ترک کرده است.
با خواندن کتاب افسانه کار آفرینی هنگامِ شروعِ یک کار که میخواهیم برای ما ممر در آمد باشد به بسیاری از فنون مسلح میشویم و نکات بسیاری میآموزیم.
آموزههایی که از ما یک کار آفرین موفق میسازد..
#داستانسرایی_در_کسب_و_کار
آخرین دیدگاهها